پيام
+
لاغر و شکسته، روي ويلچر.
انگار نخاعش قطع شده بود. پسر جواني رفت جلو سلام کرد.
ضبط را گرفت جلويش.
- لطف مي کنيد حالا که جنگ تموم شده از جنگ تحميلي عراق عليه ايران يه خاطره بگيد؟
نگاهمان کرد...
- خاطره!؟
من هيجده ساله روي اين صندلي چرخ دار هستم. خوبه؟
انگار نخاعش قطع شده بود. پسر جواني رفت جلو سلام کرد.
ضبط را گرفت جلويش.
- لطف مي کنيد حالا که جنگ تموم شده از جنگ تحميلي عراق عليه ايران يه خاطره بگيد؟
نگاهمان کرد...
- خاطره!؟
من هيجده ساله روي اين صندلي چرخ دار هستم. خوبه؟

ماوراي وحشت
96/11/10

سيده هانا صداقت
2-مصطفي
خدااااااااااااااااااااااااااا
معصومه.ش
خدايا اجرشان را بيشتر بفرما و به ما کمک کن تا هستند از وجدشان فيض بريم
مجنون الحسين ع
آمين
مجنون الحسين ع
..
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید