پيام
+
*مخ مان تاب برداشت.
از بس که اين بچه التماس و گريه کرد.
فرستادمش گردان مخابرات تا بي سيم چي بشود.
وقتي برگشت بي سيم چي خودم شد.
ديگر حرف نمي زد.
يک شب توي عمليات که آتش دشمن زياد شد، همه پناه گرفتند و خوابيدند زمين.
يک لحظه او را ديدم که بي سيم روي کولش نيست.
فکر کردم از ترس آن را انداخته زمين.
زدم توي سرش و گفتم: « بچه بي سيم کو؟»
با دست زير بدنش را نشان داد و گفت:*

مجنون الحسين ع
91/7/10

مجنون الحسين ع
*« اگه من ترکش بخورم يکي ديگه بي سيم رو بر مي داره، ولي اگر بي سيم ترکش بخوره عمليات خراب ميشه.»...مخم باز داشت تاب بر مي داشت.*
نور خدا
اين فيد به درد امثال بنده که با بيت المال سر و کار داريم خيلي هشدار دهنده است....ممنون از شما
مجنون الحسين ع
خاهش ميکنم
مجنون الحسين ع
.