شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام دوستان

تسبیح دیجیتال

پيروان14معصوم

كيوان گيتي نژاد و
ديروز 4:17 صبح
كيوان گيتي نژاد و
شهادتم را همسرم جاري کند و همين چند خط را که همه آن را از ببرند به خاک مشغول به تجزيه جنازه بي لحد و چون ترکش پخش در هر گوشه از خاک غزه باروري ساز اما نه به عنوان علف حرز که مي رويد از آن که درختي بر سر هر تکه از پيکرم چون سرو و انار و سيب اما غير ممنوعه نمادي از ستمگر ل کشي و مظلوم نوازي تعبيرش دار

پيروان14معصوم

كيوان گيتي نژاد و
ديروز 4:13 صبح
كيوان گيتي نژاد و
هيد گمنام کيوان گيتي نژاد رسته سرباز بي پلاک با هويت هيچ و بي مايه خدايا هرچه اعداد بي پايان بداري رفيقان را مرا بر نقطه انجماد از هيچ به منفي بينهايت هدايت و علائم کن که از اين پس براي هيچ بودنم بيمه اختيار مي کنم و بي بيمه به جايي پا نمي گذارم که هيچي خود را به قيمت بخث و به پوچي دشمنان و ظالمين يه حدر ندهم

پيروان14معصوم

كيوان گيتي نژاد و
ديروز 4:9 صبح
كيوان گيتي نژاد و
السلام عليک يا اهل بيت النبوه و امامت قسمت ميدهم به گوشواره‌هاي کشيده شده از گوش خواهرم رقيه هنوز شهادت زندگي آغاز نشده اگر برات تو اين چند وقت آشتي کردم و الان با تو حرف ميزنم دليلش پدر و برادر استاد و خانم معلم و دوستام حالا خودت گفتي ادعوني قد استجب لکم به شرافت و عزت و بزرگيت قسم که خيلي قسم عجيب و ناموسي هست شهادتم را پيش از اينکه غرور من را از هيچي قلقلک بده و بهار امسال رو به گرمي بره
كيوان گيتي نژاد و
حالا که نمک گير آقام و برادرام و خواهرامو شوهر خواهرامو مادرم و پدرم و خانم معلم و دوستاي با معرفتم بيش از اين نشدم شهادتم رو که بر عکسي شکل و طريقت استشهادي ام ديگر پنهان نيست به فيض اش نائل کن مي دونم و مي دوني که ظرفيت طاقتم براي تحمل اينهمه دين به ياران و خانواده ام تا همينجا سنگيني اش کمرم و خورد کرده بزار به يمن شهادتم اون آبرويي که با جهل و گناه براشون برده
بعدی همه 16 نظر قبلی
كيوان گيتي نژاد و
تا تو هم به حسن اش از کرده و گناه من بگذري ولي مي دانم آنچه تو مجازات کني به مر شان خدايا کينه را از من دور کن که منيتم را تيره و از هيچ کس به عدد مي کشد مرا خدايا هيچ بودنم ذشته ام را به صفاي دل خاندانم و عزت و شرف و ياري بي مزد و قيما يارانم بر من و ايشان فصلي تازه براي آغازي نه چندان طولاني و نفس هاييه شهادتم ختم کن و عشق ات را بر من همواره روا دار و گ
كيوان گيتي نژاد و
اجاره اي و استيجاري بنا نهان که وحشت دارم از اينکه نفس هايم شماره بازدم کشد ودم پس دهد من جنبه ندارم و از وابستگي ام خود مي تواني فکر بعد توبه ام را کني اينجا گدايي براي من حکم اعتباري ندارد در پي که من از بالا به گدايي رسيده ام و اين منيت هرگز در برابر هيچ کس سرکش نبود و نيست و من اينجاي مشروط را بر ماندن قطعي سند دار ترجيح مي دهم و غوص و قدح تقدير را به شمارش مي بينم
كيوان گيتي نژاد و
ديروز 2:21 صبح
سخته اما زيبا و دلچسب يکي که تو دنيا همه چيزت هم حال خوش ات هم حال بدت روياي با اون بودن شما اگر حال با حال مي خواي لاجرم يک زن بايد کنارت باشه عاشق اش باشي دوست اش داشته باشي مردش باشي مونس غم خوارش باشي پشت اش باشي محرم اسرارش باشي جونت باشه راه رسيدن به کمال ات باشه عاشقانه با هم سر کنيد دشمنا رو يکي بعد از ديگري از بازي پس بگيرين و آواز دوقول و شادي روح
هم باشين خيلي چيزهاي ديگه ‌ه من نمي گم اون بايد بگه که مونس روح و روان و جان من ميشه خواهان دل و جان من هست بامن يکي و غم خوار و يار تاق من ميشه من که اميدم به خداست و روح ام درگرو بنده صالح خداست عشق من مولام بود و هست هرکه اون بخواد تاييد کنه مال من و جون و همه چيز من ميشه و جانم و روحم در راه اوني که مولام و دوست داره به من ام به نگاه همراه و قصيده خوان روز و شب اش نظر مي کنه
كيوان گيتي نژاد و
معامله پاياپاي هست و حواست نباشه سرت بالاي دار است مخصوصا اگر حاج خانم دبير که باشن هميشه خط کش اش چون چوب گردو يا خط کش خانم اسکندري 38سال پيش چقدر لذت داشت وقتي کف دست سامان يا راجيزاده ميشکست کف دستشون و نصيب من در عين معلوم فقط قربون وصدقه هاي عاشقانه اي بود که نتيجه از اين روايت از بچه گي پاچه خوري قابل بودم الان چطور؟
+ هوالرحمن آدمي بغض روي بغض ساخته شد ... نگاه کن همين زانو هايش ، بغض هايي هستند که از گلو پايين رفتند و گير کردند وسط قدم هايش ... و آدم ، درست از همانجا خم شد ... ! #ساجده_شيرين_فرد .
كيوان گيتي نژاد و
ديروز 2:18 صبح
خدايا دلم تنگه خدايا گله دارم از تو!البته شکرت ني گويم ولي يک ذره اينجا بهم ريخته اونم جون به لب رسيده من است يا حلالم کن يا راحتم کن بس است اين برزخ کثيف و زجر آور که جانم را به لبم رسانده حي هات از اينهمه ناملايمتي زجر و عذاب فارغ از حال و روح و جان من با من بساز نگيرم خرده آزادم کن از اين برزخ صاحب مرده اگر رهايم کني رزگل تو ميشوم خار را مي شکافم با تو يکي ميشوم
كيوان گيتي نژاد و
به من خوش بودن يه حالي غريبه دلم مي خواد حرف بزنم اما گوشي که براي صحبت هايم دلش ريسه رود نمي يابم شايد با اين گفته دارم دلبري مي کنم از دلبرجانم ولي به خدا دلم خيلي تنگ است تنگ شهادت آخر هروقت خيلي خوشحالم اين دل صاحاب خانه خراب ميزنه خاکي و خرمشهر بهترين مقصد است آن ممدنبودي چقدر دوست دارم هوا هواي شهادت است
+ بار دگر رويا زود تموم شد و اينبار واقعا بايد راهي ميله ها شوم و احساس مي کنم اينطوري بهترشد چون ثابت مي کنم نرده ها هم جلوي عشق من را سد نکرد و واقعيت اين است که يک عاشق در برابر جهاني عاشق چقدر بها دارد و اين همان چيزي بود که شما به من آموختيد
كيوان گيتي نژاد و
ديروز 10:11 عصر
آمده ام به دوستان رويايي خود بگويم ديگر وقت رفتن آمده بايد بروم خيلي زود از هم دور مي‌شويم آنجا که آلوين ويلو ميشا طلا را بايد به دست سرنوشت بسپارم و آنجا که ديگر ذهنم توان پر کشيدن ميان اين صفحات را نداردبيشک راه حيدري در زندان هم جريان دارد و اين آزمون ده سال ديگر شايد به کل ما را با هم غريبه کند پرواز بر بال توهم عاقبت اش همين بود
بايد باور مي کردم که از آن کوچه عشق گذشتن من يک اشتباه نابخشودني بود و هيچ کس انتظار يک آدم لاابالي مثل من را هرگز نمي کشيد جاي من و طريقت من اينگونه واقعي تر است بايد راهي شوم راهي آن ديار آشنايي با امثال من آن دياري که پايان آرزوهايي ست که داشتم و دارم ولي دنيا و عاقبت واقعي من به آنجا ختم مي‌شود بايد بروم جايي که بفهم ام بهاي عشق يک طرفه بوده و بدانيد
بعدی همه 81 نظر قبلی
کلس شنيده ام او به رسن حود وحشي را رام مي کند هر که را که با او نشست رام مي بينم اين چه سريعتر کيوان پشت ات خالي است ولي جلو رويت پر از عشق و اميد پوچ و خالي است ولي داداش غم مگير از اين زندان آزادي پر بکش به سوي ما نمي توانم داداش پاهايم سوزاندي دلم را شکستي غم نشسته پرواز نتوان کرد
كيوان گيتي نژاد و
راهي شدم ديدم جان به لب آمده گفت برگرد گل و بستان با تو ديريست

صديقه اژه اي

+ [وبلاگ] گل عشق واميد

صديقه اژه اي

+ [وبلاگ] عشق واميد
+ اندکي آرامش ميخواهم .... دستم به زندگي نمي رود ... اين روزها که از همه ي سايه ها و آدم هاي رنگي دلم به درد آمده تنها به پنچره اي که عطر آرامش تو را مي پراکند چشم دوخته ام ... دردي عظيم درديست با خويشتن نشستن با خويشتن " ش ک س ت ن"
خيلي وقته دلم گرفته ... دليلي براي زندگي ندارم ...
دليل بودنم آرزوي ديدن اوست...مگر نه؟
بعدی همه 15 نظر قبلی
شاد باشيد خرده نگيريد از بد زمانه کدامين يار ماند در دل و جان ما الي همين درد بي نهايت سخت زندگي آري همه درگيريم از عاقبت امروز خود ولي آيا جدل کردن و شکوه کردن از زمين و زمان سودي دارد در يافتن احسن الاحوال ما دوستان؟بياييم با زجر و تنهايي خود جمعي از منشور عشق و صفا ميان هم ترسيم و هديه بهم کنيم اين کار نوين و جديديست که از زجر و تنهايي فعلي مزيد رو به صفا و عشق و محبت بسازيم و عيدي هم کنيم
خسته ام و دلسرد ديگر اميدي در سر ندارم خدايا عالم حقيقت چقدر سياه است و مه آلود من از خود بودن وحشتي عميق دارم اما چه سود که هرچه ب د هست حقيقت است تو در مجاز گم شده اي تا غم کمتر بخوري ولي چشم هام باز شده و ديگر نواي بسته بودنم را نمي جويه من آن درمانده شدم گه همواره وحشت از نام اش داشتم خداحافظ اي دوستان خوبم بايد حقيقت را در نبودشان بپذيرم و به قول و زنجير تن وهن
+ خودت را به سمت راستگويي عادت بده ....
راستگويي يک کرنش و يک بازتاب رواني و عقيدتي و اخلاقي است که از روي درک زياد و باورهاي ايدواوژيک و غايي يک
داده ام و ديگر به خودي حسي به چاخان ندارم چون احساسي نيست و بيان حسي ناشناخته در من وجود ندارد نزد کسي مجهول باقي که کافي ست و بگويم تا آنتاليا که و ندارد هم از تلفيق جملات و کلمات خارج و مفهوم گرايي شود ديگر فرزاد فريبرز و ف يده و فيل کش بماند که حق آب و گل دارند از بيان و و ناستازيا
خسته ام کردي اي زمانه تا کي به دنبالت بيايم زمانه دگر باد آباد هر چه آيد خوش است چون هرچه دلم خواست نه آن مي‌شود شايد يک روز خداوند از دنده راست بلند شود و همه چيز وفق مراد گردد ولي افسوس اين گنجينه سالهاست که با من سر جنگ دارد ديگر بايد واقع بين بود شايد قرار نيست توهم روزي حقيقت شود اي ديوانه از لنز عاقلها نگر تو که هستي که برايت خونه جلي ماندن شود شايد بايد از اينجا هجرت کرد
ميروم آنجا که ديگر هيچ کس نشناستم شايد زندگي ادامه شايد شهادت لايق شو. اما نه اگر مي خواست محقق شود تا به امروز مي گشت و نمي شکست خورد شدن استخوانهايت زير بار گناه و عدم پذيرش توبه ات به ريشت خنده برآورد برو به دنبال حقيقت کيوان که خربزه آب است فکر نون باش که عاقبت مرگ قسمت تو مي‌شود نه شهادت و نه رفتن ات زير اه سرن شت ببين با من چه کردي سدنوشت
درب کنسرو بازکن برقی
مجنون الحسين ع
رتبه 20
122 برگزیده
2053 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top