• وبلاگ : حديث عاشقان زهـرا(س)
  • يادداشت : خاطره اي از جنگ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    همگي از درد و رنج غربت مي‌نالند و به عروج از اين كوير عشق مي‌ورزند و به نوعي حرف مي‌زنند كه گويي قبلاً تفاهم كرده‌اند زبان يكي از سوز ديگري طوري سرود مي‌خواند كه گويي سيزده قرن از هم فاصله نداشته‌اند و در يك روز به دنيا آمده‌اند و در شرايطي برابر زيسته و رنج برده‌اند و در يك روز هم از قفس كوير رها شده‌اند. و ذكر بامدادي و شامگاهي‌شان در دنياي ناسوتي ماندگان وامانده اين بوده است:

    حجاب چهرة ‌جان مي‌شود غبار تنم خوشا دمي كه از اين چهره پرده برفكنم

    چنين‌قفس‌نه‌سزاي‌چومن‌خوش‌الحاني‌است روم‌به گلشن ‌رضوان كه مرغ آن چمنم