فریاد شکمم به اعتراض بلند شد!گرسنه بود!اما چیزی نبود که بهش بدم!
وای چقدر طول کشید تا ساعت کاری تموم بشه!
ساعت کاری که تموم شد،وسوسه شدم که ساندویچ بخرم
اما با خودم گفتم نه دختر، ساندویچ ضرر داره،خب یکمی هنر داشته باش!برو خونه خودت یه چیزی درست کن بخور..
به ندای درونم گوش دادم،آخه بهم برخورد!
رسیدم خونه
نهایت هنرم رو جمع کردم برای آشپزی..
با توجه به میزان توانمندیم در آشپزی تصمیم گرفتم سیب زمینی و تخم مرغ آب پز بخورم(1)
چند تا سیب زمینی و تخم مرغ ریختم تو قابلمه و گذاشتم رو گاز..
اومدم پای سیستم
انقدر محو جمالات و کمالات دوستان پیامرسانی شدم که فراموش کردم یه زمانی یه چیزی رو گاز گذاشته بودم!
رفتم یه سری به غذا بزنم..
وااای،آب قابلمه سر رفته بود و گاز خاموش شده بود!
کل آشپزخونه بوی گاز پیچیده بود..
گاز رو با حوله ی تر خارج کردم سریع تر!
دوباره توی ظرف آب ریختم و گذاشتم روی گاز..و باز اومدم پای سیستم..
مجددا محو جذابیت پیامرسان بودم که یه بویی رسید به مشامم!
ای دل غافل..سوخت!
رفتم دیدم آبش تموم شده و سوخته:(
کم نیاوردم...دوباره آب ریختم و گذاشتم رو گاز ..
اما این بار هم درس نگرفتم که حواسم بهش باشه!!
دوباره نشستم پای سیستم..انقد پیامرسان جذابیت داره که باز فراموش کردم!
باز هم بو اومد و باز هم سوخت!
گفتم دیگه هرچیه میخورمش..
گاز رو خاموش کردم و به هر زحمتی بود پوستشون رو گرفتم. ولی نمی شد رنده کرد.آخه خیلی داغ بود!
ریختمش توی ظرف بردم گذاشتمش تو حیاط تا خنک بشه بتونم رنده کنم..
بعد یه مدت رفتم سراغش..
واااااااااااااای!!!!!!
ای بابا!
مگه شما بازمانده های پرنده های قحطی زده سومالی بودین؟
گنجشک ها و کبوترا رو میگم!
غذای شاهانه منو تناول کرده بودن!
اگه من اینو نمی بردم بذارم حیاط که طفلیا از گرسنگی می مردین!!
حالا هی شکمم سرم غر می زد!
چرا وقتی بلد نیستی غذا درست کنی ساندویچ نخریدی؟!! حالا میخوای چی به من بدی؟
این غذای شاهانتم که از هفت خان رستم گذشت و آخرش به ما نرسید!!! داد و فریادی راه انداخته بود مثال زدنی!
مونده بودم چیکار کنم؟
نون برداشتم با پنیر:(
یه وعده صبحانه خوردم تو ساعت نهار!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) غذایی تقریبا ابتکاری وفوری:سیب زمینی و تخم مرغ آب پز رنده شده به همراه سس