این چندمین نامه است بابا، مینویسم!؟
هرچند یادت نیست اما می نویسم
دیروز هم برگشت خورده نامه هایم
من با امید این نامه ها را می نویسم
امروز با سارا کمی دعوایمان شد
از قهرها، از آشتی ها می نویسم
خانم معلم، نمره ی عالی به من داد
او گفت: من با عشق انشا می نویسم
مادر برایم قصه ای از کربلا گفت
در نامه ام عین همان را می نویسم
او از تحمل گفت از یاسی سه ساله
از تشنگی، از صبر، دریا می نویسم
از دختری کوچک که نامش هم رقیه است
از بی وفایی های دنیا می نویسم
بابا! دلم ابری است میل گریه دارد
دلتنگی ام را از همین جا می نویسم
این نامه را هم پست خواهم کرد امروز
اما برایت باز فردا می نویسم
نوشته شده در تاریخ
جمعه 88 خرداد 29 توسط مجنون الحسین (ع)